از سگها نترسید | ... | |
سگ فرزند من نیست … من سگ ندارم … من سگ دوست ندارم …
همیشه با مریم خانم _همسایهمان_ با هم بچه هایمان را به مدرسه می بریم تا هم پیاده روی کرده باشیم و هم به جای سرویس مدرسه خودمان بچه ها را ببریم .
یک روز مثل همیشه و در کمال آرامش داشتیم مسیر هر روزه را می رفتیم که یکدفعه یک سگ پا کوتاهِ قهوه ای که از قضا قلاده هم داشت برایمان پارس کرد . من و دخترم و مریم خانم و دخترش در جا خشکمان زد . تا آمدیم تکان بخوریم شروع کرد به پارس کردن و دویدن به طرف ما .
من آن لحظه به هیچ کس و هیچ چیزی فکر نکردم فقط و فقط از ترس دویدم می دویدم و صدای سگ سرعتم را بیشتر می کرد مریم خانم هم داشت با من می دوید یک لحظه به پشت سر نگاه کردم دیدم دخترانمان از جایشان تکان نمی خورند و دارند ما را نگاه می کنند ولی ما مثل جت می دویدیم . بعد از چند دقیقه خسته شدیم . خانم همسایه از من شجاع تر بود ایستاد من هم کمی آن طرف تر از او ایستادم و او شروع کرد به دویدن به طرف سگِ مهاجم . اینبار سگ هم ایستاد و فقط پارس می کرد و دندان نشان می داد ولی به یکباره حمله کرد و ساق پای مریم خانم را گرفت من از این طرف و دخترها از آن شروع به جیغ زدن کردیم .
مریم خانم با پای آزادش یک لگد محکم زیر چانه سگ زد ، سگ به عقب پرت شد و مریم خانم هم روز زمین افتاد . اینبار من جرات پیدا کردم و با گفتن چخه .. گمشو .. سگ بیصاحب و … به طرف بچه ها رفتم دست هر دو را گرفتم و با دو خانم همسایه را با سگ تنها گذاشتیم 🤦♀ بچه ها را به مدرسه رساندم و با استرس برگشتم دیدم مریم خانم دارد با آقایی که قلاده سگ را به دست دارد دعوا می کند . من هم که عصبانیت با استرس و تپش قلب قاطی شده بود با آن آقا دعوایم شد . چهها گفتیم و چهها شنيديم، بماند . ولی آقا مدعی بود که سگش را ترسانده ایم و به خاطر همین از ما شکایت می کند 🤕😡
خلاصه ماجرا تمام شد و در راه برگشت تا خود خانه چادرهایمان جلوی دهامان بود و می خندیدیم . برای اینکه بچه هایمان را تنهاگذاشتیم و فرار کردیم . قشنگ یوم یفر المر و من اخیه و و اولادهی در این دنیا برایمان اتفاق افتاد . حالا هر روز آن آقا را می بینیم که سگش زاییده و دو تا شده و با کمال پررویی در مسیر مدرسه با سگهایش قدم می زند . هیچ کسی هم جرأت ندارد به او و امثال او بگوید که بالای چشمتان ابروست ولی امثال من که از سگ و گربه می ترسیم دیگر جرأت پیاده روی هم نداریم و کسی برایمان تره هم خرد نمی کند ، در حالی که حق با ماست. قانون هم دور از جانش انگار کشک…
[چهارشنبه 1403-11-24] [ 04:25:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |